تقریبا 6 سال پیش بعد از اینکه سایتی که تولید کننده و مدیر محتوای آن بودم به یک شرکت دیگر واگذار شد به ناچار من هم به شرکت جدید منتقل شدم. ابتدا به نظرم اینکه مدیر جدید برای کار پرسنل ارزش قائل شده و از ما دعوت به همکاری کرده بود نشانه درک بالا و مدیریت خوبش آمد.
هفته اول
هفته اول وقتی من و 3 دوست دیگرم در شرکت جدید مشغول کار شدیم برنامه نویس سایت از ما جدا شد. اینکه همکار قدیمی از شرکت میرفت برای ما ناراحت کننده بود اما پیش خودمان فکر کردیم مهارتهای زیادی که دارد باعث شده دوست داشته باشد جایی که خودش انتخاب کرده کار کند نه جایی که انتخابش کردن!
خود من چون از ابتدای کار سایت حضور داشتم، حس میکردم نمیتوانم فرزندم را دست غریبهها بسپارم پس ماندم و صبر کردم.
هفته دوم
هفته دوم چند برگه که بیشتر شبیه قرارداد ترکمانچای بود به ما دادند، از ساعت ورود و خروج تا نحوه نفس کشیدن ما در شرکت در آن برگهها آمده بود و باید امضا میکردیم که به قانونهای شرکت جدید احترام میگذاریم.
پیش خودم گفتم نظم چیز خوبی است و من که آدم منظمی هستم چه اشکالی دارد متعهد به انجام آن باشم مگر به خودم شک دارم؟
۱۰ تکنیک تیتر نویسی در وب کدام است؟
هفته سوم
هفته سوم احساس غربت و تنهایی داشتم از نظر فرهنگ سازمانی شرکت جدید با مجموعه دیگری که با آن همکاری داشتیم خیلی متفاوت بود. مدیر مثل پادشاهان عصر عتیق رفتار میکرد، تا ظهر که به شرکت نمیآمد وقتی هم میآمد در اتاقش بسته بود و برای دیدن حضرت آقا باید از منشی وقت میگرفتیم آن هم در شرکتی که 20 نفر هم کارمند نداشت!
هفته چهارم
این هفته زمان ترکیدن من بود! حضرت آقا از طریق یکی از خانمهای شرکت به تمام دختران گفت، مگر شما زن نیستید که انقدر آَشپزخانه شرکت نامرتب و بینظم شده!؟
اگر شما در محیطهای کوچک کار کرده باشید به نظرتان طبیعی است که افراد خودشان مسئولیت نظم و نظافت شرکت را بر عهده داشته باشند یا خودشان چای دم کنند.
این برای من یک امر پذیرفته شده بود و همیشه سعی میکنم به همکارانم در این مورد کمک کنم اما اینکه زنانگی من به خاطر کثیف بودن آشپزخانه شرکت زیر سوال برود دیگر برایم قابل قبول نبود.
گفتم لطفا به آقای مدیر بفرمایید نظافت آشپزخانه شرکت ربطی به زنانگی من و سایر خانمهای شرکت ندارد و همه باید برای حفظ نظافت تلاش کنیم. اگر این کار در شرح وظایف من آمده لطفا بفرمایند در قرارداد ذکر کنیم و گرنه مسئولیت آن بر عهده من نیست. یک دیگر از همکاران سابقم هم که از این همه به احترامی و بیتوجهی به تنگ آمده بود تایید کرد و گفت اگر این در شرح وظایف ما است بفرمایند تا در مورد همکاری خودمان با این مجموعه تژدید نظر کنیم.
دلیل عصبانیت من
من در محیطهای کاری به عنوان آدم درونگرایی که سرش به کار خودش است و صدای صفحه کیبوردش بالاتر از صدای خودش هست شناخته میشوم.
اغلب در مورد هیچ چیز از حقوق و مزایا گرفته تا شرایط محیط کار اعتراضی ندارم و همین که جایی برای نشستن و زمانی برای صرف غذا باشد برای من کفایت میکند.
در شرایطی که کار و تولید در ایران انقدر سخت شده انصاف نیست که به کارآفرینان و مدیران خود ساختهای که دارند تلاش میکنند در این سرزمین بمانند و کارها را پیش ببرند سخت بگیریم.
اما یک جاهایی هم مراعات باید دوطرفه باشد، احترام حق طبیعی هر شخصی است، ادب، مراعات و انصاف خط قرمزهای من هستند.
تا امروز هر زمان که ادب و احترام متقابل در محیط کار کمرنگ شده یا نشانهای از تبعیض دیدم در سریعترین زمان ممکن محل کار را ترک کردهام و در این مورد خاص هم خوشبختانه یک همراه خوب داشتم.
در اتاق جناب مدیر
تقریبا بلافاصله من و دوستم به دفتر جناب مدیر احضار شدیم، مستقیم به چشمهای ایشان خیره شدم و گفتم، چای ریختن، نظافت و کمک به همکارها یک افتخار است و پدرم به من یاد داده که انجام هیچ کار مشروع و قانونیای برای انسان ننگ ندارد.
فقط یک نکته مهم وجود دارد اینکه شما زنانگی من را به نظافت آشپزخانه شرکتتان ربط میدهید توهین بزرگی است.
یعنی مردان این شرکت نباید نظافت را رعایت کنند؟ اگر من قصد کسب مهارتهای حرفهای در این زمینه را داشتم یا درس سرآشپزی و هتلداری میخواندم یا خانه پیش مادرم میماندم یا در 18 سالگی ازدواج میکردم و پیش مادرشوهرم این چیزها را یاد میگرفتم.
اگر فکر میکنید نظافت آشپزخانه وظیفه من و سایر خانمهای شرکت است اعلام بفرمایید تا من در مورد همکاری خودم با شما تصمیم جدی بگیرم.
حضرت آقا که فکر نمیکردند با این برخورد مواجه شوند سر و ته کار را با چند جمله بند آوردن و بدون عذرخواهی گفتن که منظوری نداشتن و ماجرا ختم به خیر شد.
راهنمای ساده داستان سرایی برند برای کسب و کارهای کوچک و متوسط
ساده اندیشی و خطای محاسباتی
من که تا آن روز با آدمهای مدیر و مدبر زیادی کار کرده بودم و از خوبیهاشان خاطرههای خوبی در ذهنم بود فکر کردم دلجویی آقای مدیر به معنی این است که متوجه اشتباه خودشان شدهاند و اوضاع تغییر میکند.
بد هم فکر نکرده بودم، اوضاع بهتر شد و حداقل در مورد نظافت شرکت تصمیمهای خوبی گرفتند. من از اینکه دوست همکارم تا آخرین لحظه من را همراهی کرد خیلی شاد بودم و به این همراهیاش افتخار میکنم.
بعد از مدتی جناب مدیر راههای تازهای برای صدمه زدن به ما پیدا کردن اما موفقیت در این ماجرای سخت یکی از اتفاقهای خوب زندگی من است.
من در زندگی سودای اول یا مدیر شدن ندارم، حتی برایم مهم نیست که چند نفر بشناسندم اما خیلی برایم مهم است که با عزت زندگی کنم و احترامم حفظ شود.
خوشبختانه این روزها منابع انسانی در شرکتها نقش مهمی دارند و سعی میکنند یک فضای سالم در محیط کار ایجاد کنند تا همه با آرامش کار کنند چیزی که در گذشته حداقل در شرکتهای کوچک به آن بیتوجهی میشد. اگر هزار بار هم پیش بیاید در مقابل حرف بیمنطق و زورگویی میایستم.
اگر دوست دارید بدانید داستان سرایی چیست و به چه کار میآید میتوانید این مطلب سایتم را مطالعه کنید.