گاهی بعضی مدیرها نقش مهمی در شکل گیری توانایی و اعتماد به نفس ما دارند، این داستان ماجرای آشنایی من با رپورتاژ آگهی و کارکرد آن است که درواقع اعتراف به نادانی من در اوایل دوران کارم به حساب میآید و شاید برای شما هم جالب باشد.
سال ۸۷ اولین تجربههای جدی کار تمام وقت را تجربه میکردم و از دنیای محتوا چیز زیادی سر در نمیآوردم. در واقع خیلیها مثل من بودند، تمام وقت محتوا مینوشتیم اما نمیدانستیم دقیقا کاری که میکنیم اسمش چیست، بهینه سازی برای موتورهای جستجو به چه معنا است و برای اینکه محتوای ما بیشتر و بهتر دیده شود چه کارهایی میشود انجام داد.
آنها هم که بیشتر از ما میدانستند تعدادشان زیاد نبود، به همین دلیل با چند کار ساده به راحتی سایتشان بالا میآمد و رتبه خوبی پیدا میکرد. همه اینها را گفتم که بدانید سئو و محتوا آن زمان در کشور خیلی تازه بود و با حداقل دانش میشد پول خوبی به دست آورد!
کمسوادی من هم آن زمان جرم سنگینی حساب نمیشد، هرکسی که توانایی نوشتن داشت و میتوانست مطالب را به هم ربط بدهد میتوانست مشغول کار شود و یک درآمد معمولی و بیمه داشته باشد.
در این شرایط من که از دنیای روزنامهنگاری و گروه بازیهای متداول آن خسته شده بودم، یک شرکت خصوصی را برای کار انتخاب کردم و هر روز مطلب، گزارش، مقاله، طنز و هر چیزی که فکرش را بکنید مینوشتم.
همه چیز در باره داستان سرایی سازمانی به عنوان راهکاری برای موفقیت کسب وکارها
رپورتاژ آگهیهایی که باعث هیجانم شدند!
در این اوضاع و احوال یک روز اول وقت قبل از اینکه مشغول کار شوم طبق روال آن روزها تصمیم گرفتم چرخی در سایتهای خبری مطرح آن زمان بزنم و برای نوشتن ایده بگیرم. یک دفعه اتفاق هیجان انگیزی افتاد که باعث شد از شادی داد بزنم.
یکی از مطالبی که روز قبل نوشته بودم توی مطرحترین سایت آن زمان منتشر شده بود، تازه هیجان انگیزتر اینکه اسم سایت ما هم به همراه چند تا لینک به صفحههای مختلف سایت ما داخل آن مطلب بود، پیش خودم فکر کردم حتما چون مطلب خیلی خوب بوده آن سایت پسندیده و سردبیر آن را در سایت خودشان منتشر کرده!
با کلی ذوق و شوق لینک مطلب را برای مدیر سایت خودمان فرستادم تا نتیجه شاهکار من را ببیند! آن انسان نازنین هم کلی تشویقم کرد و از مطلب تعریف کرد.
باور بکنید یا نه تقریبا ۲ سال من هر روز سایتهای مختلف را میگشتم و از اینکه مطالبم در آنها منتشر شده ذوق میکردم و اصلا هم سر در نمیآوردم که ما خودمان این مطالب را برای آنها فرستادهایم و رپورتاژ آگهی چه چیزی است!! مدیر سایت هم برای اینکه انگیزه و روحیه من خراب نشود چیزی به من نمیگفت.
آشکار شدن حقیقت برای یک مبتدی
یک روز مدیر سایت که در واقع مدیر عامل شرکت بود و همزمان چند کسب و کار را مدیریت میکرد، من را صدا زد و به خاطر مطلبی که در سایتهای دیگر منتشر شده تشویقم کرد.
من شاکی شدم و گفتم این کار هر روز من است و شما تازه الان بعد این همه وقت متوجه شدید و تشویقم کردید!
گفت قبلیها بیشتر مواقع رپورتاژ آگهی بود و من به تو چیزی نگفتم که انگیزهات را از دست ندهی و الان که سایت به اندازه کافی بک لینک گرفته و دیگران از وجودش خبردار شدند، یک هفتهای هست که رپورتاژها را قطع کردیم. در این هفته بیشتر مطالب تو در سایتهای دیگر بازخورد داشته و بازنشر شده، من از اول هم میدانستم که مطالبی که مینویسی شانس بیشتر دیده شدن را دارد اما احتمالا لینکی از آنها به سایت ما داده نمیشد. برای همین به تشویقت ادامه دادم تا با اعتماد به نفس پیش بروی و بیشتر یاد بگیری.
الان بدون اینکه لازم باشد ما ریالی هزینه کنیم مطالبت باز نشر میشود و حالا حق داری شاد باشی! برو در مورد رپورتاژ آگهی در فضای وب تحقیق کن، چون میدانی در روزنامهها چه معنیای دارد!!!
هزینه تولید محتوا چطور تعیین می شود؟ ملاک های تعیین هزینه محتوا کدام است؟
حال این روزهای من
الان ۱۰ سال شده که برای سایتها، روزنامهها و جاهای مختلف رپورتاژآگهی مینویسم و حسابی یاد گرفتم تولید محتوای رپورتاژ آگهی چیست و به چه کار میآید اما هر وقت یاد روزهای جوانی و جاهلی و برخورد جالب مدیرم میافتم خندهام میگیرد.
شاید اگر آن روز میفهمیدم که شرکت ما برای بازنشر مطالب من پول میدهد، انگیزه خودم را از دست میدادم و هیچ وقت یاد نمیگرفتم چطور رپورتاژ بنویسم که دیگران بخوانند.
از این به بعد سعی میکنم در قالب داستان تجربههای شخصی خودم و افرادیکه میشناسم را در مورد محتوا بیشتر برای شما تعریف کنم، اگر شما هم تجربهای دارید که دوست دارید با دیگران به اشتراک بگذارید خوشحال میشم همینجا با من مطرح کنید.
اگر دوست دارید بدانید داستان سرایی چیست و به چه کار میآید میتوانید این مطلب سایتم را مطالعه کنید.